انجمن تبعیدشدگان

از روز نخست عده ای محکوم شدند به تبعید ابدی در خراب آباد زیبای دنیای فهم

انجمن تبعیدشدگان

از روز نخست عده ای محکوم شدند به تبعید ابدی در خراب آباد زیبای دنیای فهم

در زمان سخت تبعید که تنها و غریب ، همچو شیر طرد شده ای میان کفتاران گیر افتاده ام و غرش سکوتم فایده و تاثیری ندارد و شراره های غم ، قلب سوخته ام را خاکستر میکند ، تصمیم گرفتم بنویسم .بنویسم به امید آنکه فریاد قلمم به گوش دوستی برسد و همین برایم کافیست ...

بایگانی
آخرین مطالب

بیان مساله زندگی

سه شنبه, ۷ آبان ۱۳۹۸، ۰۶:۲۳ ق.ظ

واقعا آیا خوشی های زندگی ارزش سختی هاشو داره ؟ آیا زندگی اونقدری ارزش داره که به خاطرش مجبور باشیم سختی های طاقت فرساشو به جون بخریم ؟ کی گفته ارزش داره بخاطر یک روز آرامشی که باز هم در اون آرامشت کامل نیست مدت ها سختی و رنج بکشی ؟ کی گفته اصلا تو دنیا چیزی به اسم لذت هست ؟ یکی از بهترین لذت هارو در نظر بگیر،فکر کن داری لذت میبری .ولی یکم واقع بینانه تر ! یعنی همه چی رو نظر بگیر ،همه اتفاقاتی که ممکنه بیوفته . از کوچکترین تا بزرگترین .ممکنه همین الان تلفنت زنگ بخوره و ی خبر بد بهت بدن ممکنه همین الان یهو زلزله بیاد ممکنه همین الان هزار هزار اتفاق دیگه بیوفته که احتمالش بسیار بسیار بالاست .حتی اگه موقغ لذت بردن به اینها فکر هم نکنی و خودتو فریب بدی و از واقعیت دور شی با اینکه بالاخره واقعیت به سرعت یقتو میگیره و همه لذت هایی که بردی رو کوفتت میکنه ، ولی حتی همون حین لذت هم اگه به این ها فکر نکنی ی گوشه ای ناخودآگاه توی ذهنته و نمیذاره کامل تمرکز کنی ارامش داشته باشی و لذت ببری ... کدوم لذت ؟ کدوم خوشی ؟
من یادمه پارسال بود که این شعر رو نوشتم :
هر روز کسی آید و میرد نفری
وین عمر ندارد به جز از مرگ رهی
فردا که رسد نوبت من ای دل من
آیا بکند جسم مرا کس کفنی ؟
دنیا اگرت هست وفا یادم کن
فردا که نباشم همه در سوز و غمی
جان شد همه در خدمت و دل نشکستن
ای کاش به یاری منم بود کسی
گو قاتل من را که دمت گرم که تو
از دوست و یار و اقربا نیک تری
از بود و وجود من نه کس باشد شاد
وز مرگ و نبود من نه غمگین نفری
پس مرگ بیا که انتظارت بکشم
اینک که ندانم ز تو خوش تر خبری

اما حالا دو تا سوال دارم ازتون
1.همتون کم و بیش به وسیله مطالعه یا فیلم دیدن یا داستان شنیدن با احوال روم قدیم اشنا هستین . به برده هاشون فکر کنید . ی مشت انسان بدبخت که به معنای واقعی هیچی توی زندگی ندارن .حتی نمیتونن خودشونو با امید به آینده گول بزنن . پادشاهان و اربابان قدرتمند با سخت ترین مجازات ها مثل سگ باهاشون برخورد میکردن .خوب کار میکردن شلاق میخوردن بد کار میکردن شلاق میخوردن .در حد بخور و نمیر از بدترین غذاها که حتی شاید حیوان هم اونارو نخوره بهشون میدادن .از بچگی به زور از خانواده هاشون جدا میشدن و تا اخر عمر دیگه هیچ خانواده ای نداشتن . چشماتونو ببندین و خودتونو بذارین جاشون . کامل و دقیق تصور کنید . با همه این بدبختیها و زندگی سگی .ولی سوال پیش میاد ، چی باعث میشد که خودکشی نکنن ؟ کسانی که هیچی ندارن و از شدت کار و مجازات حتی وقت نمیکنن توی خیالشون ی زندگی راحت برای خودشون تصور کنن و کوچکترین روشنی توی زندگیشون نیست .چی اونهارو به زندگی تشویق میکرده ؟

2. شاید خیلیاتون فیلم اره رو دیده باشین . توی فیلم میبنین که ادم ها مجبور میشن انتخاب کنن . بین مرگ یا زندگی ! یا پاتو ببر و خودتو تا قبل بسته شدن در نجات بده یا همینجا بمیر ! یا چشماتو از جدقه با دست خودت در بیار یا تا یک دقیقه دیگه بدنت تکه تکه میشه و میمیری .خودتونو بذارید جای این افراد . غیر اینه که بخاطر حفظ زندگی عزیزتون حاضرین حتی عزیزترین اعضای بدنتون رو با دست خودتون از دست بدین ؟سوالم اینه که چرا ؟ راز زندگی واقعا چیه ؟

  • علی اعتمادی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی